نظریات آن ها بیش از تمرکز بر رشد و استعداد معکی ، نظرات افراد از خود و خود پنداری را کانون توجه قرار داده است انها این موضع را اتخاذ می کنند که شایستگی در ارتباط خود با محیط به شدت تحت تاثیر موضعی که ما در قبال خود اتخاذ می کنیم قرار می گیرد .
خود پنداریهای خوب با رفتار (( خود شکوفا )) همراه می شود و فرد با ان می تواند با اطمینان بر ارتباط ثمر بخش با محیط به تعامل با آن بپردازد . فرد خود شکوفا با محیط خود به خوبی رابطه برقرار می سازد و فرصتهای نشو و نما و افزایش توان خود را می یابد و بدون تردید به رشد دیگران کمک می کند .
افراد با رشد کمتر هم تا اندازه ای در بر خورد با محیط احساسی شایستگی می کنند لیکن رابطه خود را به همان صورت می پذیرند و احتمال کمتری وجود دارد که خود قدمهای جدیدی بردارند که موجد روابط مولد نشو و نما باشد . انها در درون محیط و آنچه که محیط برایشان بار می آورد به سر می برند نه اینکه فرصتهایی را از محیط و یا درون ان بیافرینند .
افراد با کمترین رشد رابطه ای بسیار مصنوعی یا وابسته به میل دیگری با اطرافیان خود برقرار می سازند انها از توانایی خود در برخورد با محیط اطمینان کمتری دارند . اکثر انرؤی انها در تلاش برای این اطمینان که بتوانند در دنیایی باقی بماند که همه چیز را برای انها تامین نمی کند ، صرف شود . ( جویس و همکاران 1383) .
اینکه ما بین حالات نشو و نما افراد مورد مطالعه و مفالهیمشان از خود ر ابطه ای می یابیم تعجب آور نیست . نمونه های گیرندگان سیری ناپذیر ما افراد خود شکوفا هستند . انها درباره ی خود و اطرافیان خود از احساس خوبی برخوردارند . گیرندگان تابع یا مورد خاص احساس شایستگی می کنند لیکن برای فرصت های مولد نشو و نما به محیط وابسته اند .
نمونه های محتاط در روابط خود احساس می کنند زندگیشان در دنیایی مصنوعی ، تهدید کننده و متمایل به ارضاء نظر دیگران قرار دارد .
این نقص هایی که انها از اطرافیان خود می یابند محصول رشد یافتگی خوب و اینکه می توانند مسایلی را ببینند که بقیه ما نمی توانیم ملاحظه کنیم ، نیست . بلکه ا ین نقص ها ناشی از تلاشی است که انها به عمل می آورند تا جهت نیاز به فقط خود از دنیایی که از ان هراس دارند دلیل تراشی کنند . و البته این امر بدیهی است که ما بر حسب چیزی که با ان تغذیه می شویم کار کنیم و این تغذیه هم به لحاظ زیست شناسی است و هم به لحاظ اجتماعی و عاطفی . محتوای غنی و خوب سازمان یافته ، در موقعیت مثبت موجب غنای ما ، دستیابی بیشتر ما به خارج و ثمر بخشی بیشتر ما می شود . ( ح ویس و همکاران 1383).
چهل سال است که از اثر خوب ابرهام مازلو در راهنمایی برنامه ها برای ساختن توانایی عزت نفس و تحقق خویشتن استفاده می شود انسان ضمن کار با شاگردان برای ایجاد این اطمینان که تصور فردی انان تا حد امکان خوب عمل کند اصولی را که بتواند رفتارهایشان را هدایت کند کشف می کنند ( جویس و شاورز ، 1381) .
گرایش اساسی به داشتن احساس خوب نسبت به خود و دنیای اطراف چیزی است که همه افراد با ان به دنیا می آیند با این حال با گذشت زمان این تمایل طبیعی به طرق مختلف مورد تهدید قرار می گیرد . در این خصوص پژوهشگران متغیرهای زیادی را بررسی کرده اند از جمله شیوه پرورش ، بدرفتاری جسمانی یا جنسی ، آسیب ، ظاهر جسمانی ، جنس ، و رویدادهای جاری زندگی . کسانی که عزت نفس آنها پایین است اغلب در موقعیت بدی قرار دارند چون خودشان را قبول ندارند . قبول تعریفهای دیگران از انان برایشان سخت است و نسبت به انتقادهای دیگران بسیار حساس هستند به رغم انکه تجربه های روزمره نشان می دهند که انها کارآمد نیستند اما باورهای منفی انها به رشد خود ادامه می دهند این قبیل افراد که فقط نشانه های منفی زندگی و اطرافشان را به ذهنشان راه می دهند سر انجام به ضعف عزت نفس دچار می شود . از طرفی بیشتر مردم قبول دارند که عزت نفس پایین می تواند بر توانایی شاد و موفق بودن در زندگی اثر عمیقی بگذارد به طور اختصاصی ، سطح عزت نفس می تواند بر ماهیت روابط دیگران و سلامت روانی ما نفوذ قوی داشته باشد و در زمینه های زیر انسان را تحت تاثیر قرار دهد .
1- پذیرش خود و پذیرش دیگران
2- ترس از ترک شدن
3- کمال گرایی
4- استفاده از مکانیسمهای دفاعی
5- اعتیاد
6- آگاهی از احساسات
8- مسایل مربوط به کنترل
9- تصمیم گیری
10- برقراری ارتباط با دیگران ( شیهان 1378) .
می توان عزت نفس را به عنوان میزان ارزشی که انسان برای خود قابل می شود در نظر گرفته . مطالعات حاکی از این است که آگاهی با برداشت از خود بیشتر ناشی از تجربه های اجتماعی انسانت . ما خود را ان گونه می بینیم که فکر می کنیم دیگران ما را می بینند کوولی ( جامعه شناس )) چنین می نویسد (( نگرش ما از خود مانند آینه ا ی است که ارزیابیهای تصوری دیگران نسبت به ما را منعکس می کند .
بنابراین خود انگاره که مفهوم عزت نفس را می سازد به نظر می رسد که تحت تاثیر محیط بیرونی شکل می گیرد و ساخته می شود در سالهای اول زندگی ما به شدت تحت تاثیر برداشت دیگران از خودمان قرار می گیریم . این امر نگرش ما نسبت به خود مان را تحت تاثیر قرار می دهد . حال اگر ما به شیوه ی دیگری پرورش می یافتیم احتمالا عزت نفس متفاوتی داشتیم هر چند هنوز الزاما ما همان شخص هستیم . ( شیهان 1378) .
آدلر در سال 1908 میلادی به این نتیجه رسید که تمایلات تهاجمی از غریزه جنسی بس مهم ترند ولی اندکی بعد واؤ ه تهاجم یا پرخاشگری را به (( میل به قدرت )) تبدیل کرد که آدلر قدرت را با جنس مذکر و ضعف را با جنس مونث همانند می دانست .
او در این مرحله از تفکر خویش عقیده (( تعرض مردانه )) را مطرح کرد و ان را مشکلی از جبران افراطی دانست که هم مردان و هم زنان در موقع احساس عدم کفالت و یا حقارت به ان متوسل می شوند .
پس از مدتی ادلر از کاربرد واژه (( میل به قدرت )) دست کشید و مفهوم تلاش برای نیل به تفوق و برتری را جایگزین آن کرذد . از این رو می توان گفت که با توجه به هدف نهایی انسان سه مرحله در تفکر او وجود دارد . تهاجمی بودن ، ذمقتدر بودن و برتر بودن .
منظور ادلر از تفوق و برتری احراز مقام اجتماعی یا فرمانروایی بر دیگران و یا تصاحب موقعیت شغلی برجسته ای در جامعه نیست بلکه منظورش خود شکوفایی در ارتقای خود است . به عقیده ادلر کوشش برای برتری جزء لازم زندگی و حتی بالاتر از ان است و از لحظه تولد تا مرگ ادامه دارد و هر کششی قدرت نود را از تلاش برای نیل به کمال کسب می کند . آدلر معتقد است که تلاش برای تفوق و برتری ممکن است به هزاران شکل مختلف تجلی کند و هر فردی به شیوه ی خاص خود را برای کسب کمال به کار بندد . مثلا فرد روان دنژند برای نیل به عزت نفس ، قدرت و بزرگ جلوه دادن خویش تلاش می کند . به عبارت دیگر چنین فردی برای هدفهای خود پسندانه و خود مدارانه می کوشد . در حالی که فرد عادی برای برای هدفهایی تلاش می کند که در درجه اول ماهینی اجتماعی دارند . فرد برای آن نوع تفوق و برتری تلاش می کند که امنیت خاطر و سازگاروری لازم و متناسب با هدف قبلی او را برایش تامین کند . نوع و چگونگی تجلی تلاشهای فرد برای تفوق و برتری به احساس حقارت او و راههای جبرانی انتخاب شده دتوسط او سنگینی دارد : که در نتیجه به شخصیت او وجه خاصی می بخشند ( کرسینی ، هال ، سیندزی به نقل از شفیع آنادی و ناصری 1375) . بعدها آدلربا ارائه نظر معتدی شد که احساس حقارت از نوعی احساس بی کمال یا نا تمامی در هر بعد زندگی ناشی می شود . ( آدلر ، کریسینی ، هال و لیندزی به نقل از شفیع آبادی 1375) .
هیچ چیز در دنیا برای نوجوان به اندازه پرسشهایی که به هویت او مربوط می شود نگرانی و دلواپسی ایجاد نمی کند ، این که او به گمال خویش چگونه آدلی است و این که درباره استنباط دیگران درباره او چه احساسی دارد او را برای تسلط برخود به تلاش وات می دارد .
یک روانکاو امریکایی به نام دکتر اریک اچ اریکسون می نویسد :
معرفت هر فرد به هویت خود منوط به این است که تصویر یا تصویرهایی که وی از خود دارد و چهره ای که دیگران از او ترسیم می کنند کدام زودتر در ضمیر او جایگزین می شود . غرور و حساسیت نوجوانان و همچنین سنگدلی ظاهری انها نسبت به امور بی پروایی انها در انتقاد به همین موضوع بستگی دارد . نوجوانان گاه به گاه برای زمانی کوتاه یا طولانی و با میزانهای متفاوتی ناگهان تصمیم می گیرند که
بکوشند درست همان چیزی شوند که مردن خلاف ان را از انها انتظار دارند . به عبارت دیگر نوجوانان شرایط سخت رانده شدن و بزهکار بودن هویتی بیش از انچه عوامل محیطی و دیگران به انان عرضه می کنند به خود می گیرند و حتی یک هویت منفی بر می گزینند .
همین هویت منفی پیش از انکه کودکی به بزهکاری عادت کرده باشد برای شروع بزهکاری کفایت می کند و می تواند توجیهی برای طغیان یک نوجوان باشد . وانگهی نوجوان به خوبی حس می کند که بد بودن بهتر از هیچ بودن است . هویت منفی دست کم به نوجوان کمک می کند تا ابهامها و تردیدهایی را که نوجوان درباره خویش و تصور دیگران از خود دارد بیرون بریزد هر چند که نمی تواند انها را از بین ببرد ( هنری ماسن و دیگران 1373) .
خلاصه اینکه همراه با زیستن در شرایط اجتماعی نیاز به احساس ارزش به نحو سالم و متعادل ان در انسان به وجود می اید و برای حفظ سلامت و تعادل روانی و حتی تکامل وجودی او ضروری است . معمولا اگر بر این نیاز خللی وارد شود احساس حقارت یا خود بزرگ بینی در افراد ایجاد می شود . هر دو این قطبهای احساس نشان دهنده این واقعیت است که خود در صورت اختلال در احساس ارزشمندی قادر به درک واقعیت و واکنشهای دیگران نسبت به خود نیست . (( بیابانگر 1372)) .
بسیاری از مشکلات انسان در رابطه با عزت نفس او ایجاد می شود . اگر او به خودبها دهد کمتر به احساس منفی و افکار آزارنده تن می دهد و بین اعمال خویش ، باورها و اعتقغادات خود هماهنگی ایجاد می کند . همچنین مرکز احساسات هر شخص راجع به خودش از غزت نفس وی ناشی می شود با توجه به این نکته این پژوهش بر ان است تا به رابطه ی عزت نفس با پرخاشگری دانش آموزان بپردازند . که چرا اصولا افراد پرخاشگرند و شدن ان در افراد مختلف متفاوت است و چه افرادی پرخاشگری بیشتری دارند و چه افرادی پرخاشگری انها کمتر است و اصولا رابطه عزت نفس با پرخاشگری چییست ؟ و آیا تفاوتی در عزت نفس و پرخاشگری بین دختران و پسران وجود دارد یا خیر ؟
3-1: اهداف تحقیق
الف : اولین و اساسی ترین هدف این تحقیق پی بردن به رابطه عزت نفس با پرخاشگری در دانش آموزان است و اینکه چرا اصولا بعضی افراد پرخاشگری زیادی دارند و چرا میزان ان در افراد مختلف شدت و ضعف دارد و فهم این نکته که چگونه می توان ان را کنترل کرد و چرا بعضی افراد نسبت به انتقاد بسیار حساس بوده و در مقابل خوش خدمتی دیگران نیز واکنش نامناسب از خود بروز می دهند و از طرفی خود روحیه ای انتقادی بسیار بالا نسبت به رفتار دیگران دارند و معمولا تمایل دارند دیگران را سرزنش کنند و نیز احساس می کنند که دیگران در پی آزار انها هستند و سعی می کنند در مسائل رقابتی شرکت نکنند و احساسات منفی نسبت به مسائل رقابتی از خود نشان می دهند و همواره تمایل به گوشه نشینی و کم رویی دارند در حالی که عده ای دیگر بسیار مغرورند .
ب: از اهداف دیگر این تحقیق یافتن راهکارهایی برای کنترل خشم در افراد است در زمینه کنترل هیجانها ، اندسته از احساساتی که می توانند مشکل آفرین باشند بیشتر مورد نظر است . هیجان خشم یکی از قوی ترین انهاست و معمولا زمانی ان را نشان می دهیم که در معرض تهدید ، ناکامی ، آسیب یا ضایع شدن حق قرار می گیریم بنابراین این جای تعجب ندارد که بسیاری از مردم در کنار آمدن با آن مشکل دارند و در اینجا و فرض مطرح است :
1- بسته به ماهیت باورهایی که اساس خشم را تشکیل می دهند خشم می تواند مناسب یا نامناسب باشد .
2- داشتن راهبردهای مثبت برای کنترل هر دو نوع خشم بسیار مهم است .
وقتی خشم مناسب است می تواند به ما کمک کند . به یاد داشته باشیم که همه چیز نمی تواند بر وفق مراد ما باشد بنابراین این وضعیت می تواند ما را واردار کند تا برای بهتر کردن اوضاع و رسیدن به اهدافمان وارد عمل شویم . بر عکس خشم نابجا می تواند بسیار مخرب باشد در هر حال هر دو نوع خشم اهمیت موضوع مقابله را مطرح می کنند که حرکت در این راستا یکی از اهداف این تحقیق است .
ج: هدف سوم این تحقیق یافتن راهکارهای مناسب برای تعدیل باورهایی است که ابزار خشم و پرخاشگری را موجه جلوه می دهند . باورهایی که از ان ها به عنوان باورهای غیر انطباقی یاد می شود دکتر ویندی در ایدن ان را در کتاب غلبه بر خشم تحت عناوین باورهای مربوط به ناراحت کننده بودن اوضاع تحمل ناپذیر بودن ناکامیها محکوم کردن خود و محکوم کردن دیگران از ان یاد کرده است .
د: از هدف های دیگر تحقیق حاضر این است که از نتایج ان در مراکز آموزشی ، مشاوره ای ، باز پروری ، آموزشگاهها و غیره … در جهت رساندن به افراد جامعه به منظور داشتن جامعه ای یا افراد دارای روحیه و روانی سالم و روابطی مسالمت آمیز و متقابل ، استفاده گردد تا بعنوان در جهت داشتن جامعه ای عاری یا با حد اقل خشونت گام برداشت .
4-1: همیت و ضرورت تحقیق :
اکثر صاحب نظران برخورداری از غزت نفس را به عنوان عامل مراکزی و اساسی در سازگاری عاطفی اجتماعی افراد می دانند این باور ، دارای تاریخچه طولانی نیز هست . ایندا روان شناسان و جامعه شناسان از جمله ویلیام جیمز ، هربرت مید ، و جارلزکولی بر اهمیت عزت نفس مثبت تاکید داشتند . چند سال بعد ، نو فرویدیان ، چون سالیوان ، و هورمونی ، خود پندار را در نظریه های شخصیتی شان وارد شخصیتی شان وارد کردند .
سالها بعد روان شناسان نظریه ها را با کارهای تجربی در هم آمیختند و نتیجه گرفتند که عزت نفس و ارزیابی مثبت از خود با شاد کامی و کار کرد مفید افراد رابطه متقابل دارند . بهره مندی از عزت نفس علاوه بر این که جزئی از سلامت روانی محسوب می شود با پرخاشگری افراد نیز در ارتباط است . از طرفی با توجه به پیشرفت تکنولوژی و صنعت که متعاقب آن با وجود منافع برای انسان متاسفانه به طور غیر مستقیم تاثیرات سوئی در روابط اجتماعی و عاطفی بشر نیز به همراه داشته است . و ان ها را به رقابت جهت برتری بر یکدیگر بسیج نموده است . در این وادای افرادی که عقب می مانند به نحوی سعی در جبران ، سازگاری و در جهت منفی سعی در تخریب خویش دارند ، پس در اینجا خویشتن افراد است که عدم توجه به ان باعث بوجود امدن انواع و اقسام نابهنجاریها و مشکلات روانی می گردد . که نابهنجاریهایی از قبیل : جنایت ، قتل ، اعتیاد ، دزدی ، خودکشی و غیره … رابطه نزدیکی با خود شناسی و احساس ارزشمندی فرد از خود دارد . لذا هر انسانی در حد توان سعی در کشف و مرتفع نمودن علل این نابهنجاریها دارد و محقق نیز مسئولیتی بیشتر و سنگین تر دارد لذا این تحقیق تلاشی هر چند ناچیز در این راستاست تا بتوان از یافته های ان در تدوین برنامه هایی که به کاهش پرخاشگری و افزایش عزت نفس کمک می کند استفاده کرد و از انجا که پرخاشگری در نوجوانان و جوانان که یکی از معضلات اجتماعی است متاسفانه رو به ازدیاد است و این مهم افکار عمومی را نگران کرده است و نیز سلامت روان هر جامعه در گرو رشد تک تک افراد حاضر در ان جامعه است و مشکلات شخصی ، تاثیر مستقیمی بر سلامت جامعه دارد بدیهی است با روشن شدن زوایای مهم این امر با برنامه ریزی صحیح می توان شاهد کاهش پرخاشگری و افزایش عزت نفس در جامعه بود و با شناخت مشکل و راههای پیدا بین ان و نیز بر خورد صحیح و کارشناسانه با مشکل راه حل های مناسب را ارائه داد .
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
فرم در حال بارگذاری ...