جامعهشناسان بر این باورند كه سلامتی و بیماری روانی، صرفاً واقعیاتی زیستشناختی و یا روانشناختی نیستند، بلكه به طور همزمان، دارای ابعاد و ماهیت اجتماعی نیز میباشند. عوامل اجتماعی، همانگونه كه میتوانند نقش مهمی در ایجاد، حفظ و ارتقاء سلامتی ایفا نمایند؛ در بروز، شیوع و تداوم بیماری نیز دارای سهمی اساسیاند. به دیگر سخن، گرچه تردیدی نیست كه افراد در میزان آسیبپذیری نسبت به بیماریهای روانی با یكدیگر تفاوتهای زیستی و فردی دارند، اما مسئله این است كه میزان این تفاوتها تحت تأثیر مـوقعیت اجتمـاعی و حـتی مـهمتر از آن، بـرداشتی كه افـراد از آن مـوقعیت دارنـد به مـراتب بیشتر میشود(كوكرین، 1376). از این رو، توجه به عـوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت روان اهمیت بسیار مییابد كه یـكی از مـهمترین این عـوامل، مـیزان حـمایت اجتماعـی ادراك و یا دریـافـت شـده تـوسـط افـراد میباشد(ریاحی1389).
اكثر پژوهشهای انجام شده به بررسی ارتباط حمایت اجتماعی با سلامت روان پرداخته و تأثیرآشكار حمایت اجتماعی ادراك شده بر سلامتی و آسایش روانی را تأیید نمودهاند(كورنمان و همكاران، 2003 ). بخش اعظم این تلاشهای پژوهشی، بر این فرض متمركز شدهاند كه سطح
پایینتر حمایت اجتماعی، خطر ابتلا به نشانههای افسردگی را افزایش میدهد(ریاحی1389). هندرسون(1992) با انجام یك فراتحلیل، به این نتیجه رسید كه علیرغم به كارگیری مقیاسهای متفاوت برای سنجش میزان حمایت اجتماعی و افسردگی، در تمام پژوهشهای انجام شده، نتایج ثابتی راجع به اثرات مثبت حمایت اجتماعی در كاهش ابتلای به افسردگی، مشاهده شده است(ترونر ترونر،306:1999 به نقل از ریاحی1389).
نتایج پژوهشها نشان میدهند كه سطوح بالاتر حمایت اجتماعی با سطوح پایینتر افسردگی و اضطراب، مرتبط است و تصور میشـود كه حـمایت اجتمـاعی، به عنوان سپری ضربه گیر در مقابل استرس عمل میكند(لاندمن پیترز و همكاران، 2005 ). همچنین، بین میزان افسردگی با منابع ساختاری حمایت اجتماعی (عضویت گروهی، اندازة شبكه و پیوند قوی) رابطة معناداری وجود داشته و میزان افسردگی در گروههای كوچكتر، شبكههای بزرگتر و در بین متأهلین، كمتر بوده است(قدسی،1382).
فرم در حال بارگذاری ...